کارو

سرگذشت من ، سرگذشتی بود که اشتباها از{ سر }من{ گذشته} بود......
و سرنوشت من ، سرنوشتی مبهم بود ، که آن کسی که جای کاغذ را بلد نیست وبر سرما چیز می نویسد !
اشتباها بر{ سر} من {نوشته } بود ....
ومن در سر نوشت خود ، سرگذشت خیلی از انسانها را دیدم....
و از سرگذشت خود ، درباره خیلی از سرنوشتها ، خیلی چیزها شنیدم ...
واز همه اینها و از همه آنها .........
آه ......فریاد ، باور کنید انسانها ! ..خیلی چیزها فهمیدم !...

فهمیدم که در همه ، هر جا که زندگی مردم بر مدار پول می چرخد،
باید خر بود و خر پرست !...باید فاحشه بود و پرچم جاکشی در دست ،
باید تو سری خورد ومرد !.. و تو سری زده ، نشست !...
باید نمک خورد و با کمال بیمروتی نمکدان شکست ،
باید از راست نوشت و از چپ خواند!
از عقب نشست ، واز جلو راند !

و سرنوشتها و سرگذشتها ، سرنوشتها در قالب سرگذشتها ، و سر گذشتها در تابوت سر نوشتها ، به من یاد دادند:
که هرکس اینچنین نبود ، اگر چه خیال میکرد که هست !
و اگر چه واقعا بود ، ولی پای در گل رسوایی ، از کار افتاد و فروماند

و من از پا افتادم وماندم
نظرات 1 + ارسال نظر
امین شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 09:31 ق.ظ

به نام خدا
چرا این قدر نامید همیشه به خداوند ایمان داشته باش وبدان که هر کجا که باشی و در هر وضعیتی که داشته باشی خداوند باتو هست و بدان که یک چیز برای همه ادم ها از فقیر و پولدار و شاد و غمگین یکسان است و ان مرگ است وبازگشت همه به سوی پروردگار یکتاست پس از چیزی که بدست می اوری مغرور مباش و از چیزی که از دست میدهی دلتنگ مشو واین را بدان که فقط محبت و خوبی است که می ماند
امید وارم سال بسیار خوبی داشته باشی وهرگز خداوند را فراموش نکنی .
خدا نگهدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد